کانون دوست داشتنی من
کانون ابرار را دوست دارم، مثل مسجد حمزه (ع) مثل هیئت منتظران (عج). کانون ابرار را دوست دارم مثل شغلت و شانش که از تو میتواند آدم دیگری بسازد،کم کم.
کانون ابرار را دوست دارم مثل شعر و داستان و خواندن کتاب که بخشی از زندگیام شده.
کانون ابرار را دوست دارم، چون از معدود مراکز فرهنگی نوپایی است که که با کمترین پشتوانه دولتی در محله ما شروع به فعالیت کرده است و کم کم دارد همانی میشود که هدف مؤسسانش برای جلب رضایت خدا و اهالی محل بوده.
کانون ابرار را دوست دارم، چون مثل آدمهای خاص که در مسیر تکرار نمی افتند و پشت هم به مراتب موفقیت می رسند حرکت میکند.
در این روزها که کانون ابرار اولین روزهای چهار سالگیاش را سپری میکند و نشریه صحیفه هم سومین سال کاریش کلید میخورد؛ افتتاح مرکز آموزش علوم کامپیوتر ابرار با مجوز رسمی از سازمان فنی و حرفهای در راه است.
یادم میآید در اولین سال شروع به کار کانون، تنها یک کامپیوتر ساده داشتیم که آن هم با رایزنی بچهها؛ یکی از دوستان آن را برای آموزش هدیه کرد. به این فکر میکنم که با وجود مهد قرآن و پیشدبستانی در محیطی مذهبی با نام مسجد و امکانات کانون، چه تأثیر خاصی توانسته ایم در ذهن کودکان بگذاریم؛ به این فکر می کنم که برای کودکانی که سالها بعد دکتر و مهندس شدهاند و شروع تحصیلشان از این فضا بوده، کاری کردهایم که آنها به لطف سعی ناچیز ما در مساجد ثابت قدم باشند! آیا!
بگذریم . . .
حالا چند سال از افتتاح کانون میگذرد و کانون ابرار به لطف خدا و به همت اعضایش دارای سایت کامپیوتر، خانه فرهنگ دیجیتال با دهها نرم افزار مورد تأیید وزارت ارشاد، کتابخانه با 3000 جلد کتاب، سامانه پیامک و . . . پرچم افتخاری برای اهالی محل شده است.
تمام این تلاشها و پیشرفتها نشان دهنده پویایی نوجوانان و جوانان محله ماست. به امید خدا کانون ابرار همیشه فعال میماند، حتی اگر تمام اعضایش عوض شوند و نفرات جدید جای آنها را بگیرند.
رضا شاعری
کلمات کلیدی :